در اینباره با دکتر مسعود اسلامی عضو هیأت علمی دانشکده روابط بینالملل وزارت خارجه گفتوگو کردهایم.
- جنبش عدمتعهد در سالهای اوج جنگ سرد و رقابت دو قطب شرق و غرب تشکیل شد و در حال حاضر با توجه به اینکه نظام دو قطبی به آن شکل سابق وجود ندارد و گفته میشود نظامهای بینالمللی مختلفی وجود دارند، بعضی معتقدند که شاید جنبش عدمتعهد دیگر موضوعیتی نداشته باشد، نظر شما در این مورد چیست؟
این حرف تا حدی حرف درستی است که بالاخره بستر تاریخی شکلگیری این نهضت و جنبش همان فضای حاکم بر جنگ سرد، منازعات سیاسی، نظامی و تقسیم جهان به دو بلوک شرق و غرب بود. اگر بخواهیم اینگونه نگاه کنیم، این جنبش اکنون ماهیت و اهداف اولیه خود را ندارد، اما این باعث نمیشود که همکاریهای بینالمللی در این قالب بیفایده باشد یا اینکه نتوان از آن استفاده مناسب با وضعیت روز کرد.
این موضوع البته مستلزم یک اراده قوی، برنامه منسجم و عزم سیاسی است که اعضای این جنبش باید داشته باشند و خود آن نیز تابعی از موقعیت آنها در نظام سیاسی و اقتصادی بینالمللی است. یعنی در ابتدا هدف این سازمان در آن موقعیت در مقیاس جهانی پرهیز از منازعات و آثار رقابتهای امنیتی بوده است و در حال حاضر بسته به اینکه اعضای این نهضت چه مراتبی از ثروت، قدرت و تجارت را در جهان دارند، میتوانند از این ظرفیت و میراث تاریخی که طی این چند سال و چندین دهه برای اعضا باقی مانده است، استفاده کنند.
البته در وضعیت کنونی این نهضت یک سازمان نیست و هیچوقت هم به سمت اینکه یک ساختار مشخص سازمانی و دبیرخانه داشته باشد، نرفته است اما این ویژگی برایش یک نقص عمده نیست. بهدلیل اینکه تعداد اعضای این نهضت خیلی زیاد هستند، این خصیصه میتواند گویای انعطاف لازمی باشد که برای هماهنگی و همگرایی در تصمیمات و رویکردهای اعضا وجود دارد.
وقتی سازمانی باشد و اساسنامهای داشته باشد معمولاً در حد وسیعی از حضور اعضا مراحل انجام فرایند و مقررات تصمیمگیری، رسیدن به اجماع و تصمیمگیریهای مختلف مشکل میشود اما در این وضعیت غیرسازمانی، جنبش عدمتعهد میتواند انعطاف داشته باشد و این ساختار منعطف و پویا اتفاقاً رویه و الگویی است که در نقاط مختلف جهان نیز استفاده میشود. مثلاً ترکیبی به نام گروه هشت، گروه 20و... وجود دارد. ترتیبات و تشکیلاتی که بیشتر نقش یک شبکه ارتباط بینالمللی و یک نهاد غیرمستقر غیرسازمانی بینالمللی را ایفا میکنند و البته در بهرهگیری از چارچوب شبکه، ارتباط و هماهنگی کار خود را بسیار مؤثر پیش میبرند. این میتواند برای جنبش عدمتعهد حداقل از نظر تئوری و کلام نکته مثبتی باشد.
- در خلال پنج دههای که از عمر این جنبش میگذرد، دستاوردهایی را برای آن متصور هستید؟
بله، دستاوردهای خوبی داشته است منوط به اینکه ما معیار قضاوت و ارزیابی مان چه چیز باشد. من فکر میکنم نکته بسیار مهمی که باید واقع بینانه به آن توجه شود، پرهیز از قضاوتهای حاوی افراط و تفریط یا بهعبارتی اغراق و احمال است. نه بایستی انتظارات فوق العادهای، فراتر از آنچه واقعیتها طی این پنج دهه دیکته کرده است داشته باشیم و نه اینکه دستاوردهایی را بیارزش و بدون اثر بدانیم و بدون اثر ببینیم. توجه به نقطه اعتدال بسیار لازم است تا بتوانیم قضاوت و ارزیابی درستی از دستاوردهای این نهضت داشته باشیم.
نکته مهم در اینجا این است که بالاخره این جنبش از دل معادلات سیاسی، اقتصادی وفرهنگی بهوجود نیامده است بلکه زاییده مناسبات امنیتی بوده است. آن موقع اتفاقاً کلمه عدمتعهد در معنای اولیه خودش عدمتعهد به پیمانهای نظامی و امنیتی بوده است. حالا که دیگر آن فضای امنیتی وجود ندارد با فروپاشی شوروی و ترتیبات جدیدی که در دنیا بهوجود آمده، جریانهای جهانی و فراگیری که روی قطب بندیهای قدیمی تأثیر گذاشته است، الان بایستی ارزیابیهای ما معطوف به این قضیه شود که این نهضت در زمینههای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی چطور میتواند خود را با جهان امروز تطبیق دهد و از این جهت بتوانیم آن را ارزیابی کنیم.
در فضای جنگ سرد و نظام دوقطبی، صرف تأسیس این نهضت و مطرح کردن این ایده که میشود بیرون از دو قطب نیز تأثیرگذاریها، هماهنگیها و همکاریهایی داشت، فی نفسه یک دستاورد مهم بوده است اما بهتدریج که آن ساختار از بین رفته و ترتیبات جدیدی در دنیا بهوجود آمده است، این دیگر دستاورد خیلی بزرگ و قابلملاحظهای تلقی نمیشود و روزبهروز رنگ خود را از دست میدهد و اگر بخواهیم ارزیابیای بعد از جنگ سرد از این نهضت داشته باشیم باید آسیبشناسیای انجام دهیم.
این آسیبشناسی در وهله اول ما را به این سمت و سو سوق میدهد که اعضای این نهضت تنها جایی که عضو و فعال هستند فقط این نهضت نیست بلکه این اعضا در سایر سازمانها، نهادها و ترتیبات منطقهای و جهانی نیز عضو هستند. مثلاً در سازمان ملل متحد، یا بعضی از آنها در گروه 20، یا در ترتیبات منطقهای مانند گروه بریکس که شامل هند، چین، برزیل، آفریقای جنوبی و روسیه است. عضویت در این سازمانها همراه خودش الزامات و تعهداتی میآورد که این تعهدات و الزامات وارد جنبش هم میشود. عضویت در نهضت عدمتعهد نیز برای آنها الزام حقوقی و در واقع تعهد الزامآوری به لحاظ حقوقی و سیاسی ندارد بنابراین، این ویژگی باعث میشود که این جمعیت و نهضت در تصمیمات و بهخصوص پیگیری و اجرای آنها آسیب پذیر شود.
مثلاً برخی از اعضای این نهضت که عضو شورای امنیت هستند بهخصوص اعضای غیردائم، در آنجا الزامات عضویت در شورای امنیت بر تمام مواضعی که در قالب نهضت عدمتعهد گرفتند، غلبه میکند. نمونه این کار را در پرونده هستهای ایران میبینیم که وقتی برای تحریم در شورای امنیت مطرح میشود، کشورهای عضو نهضت عدمتعهد در آنجا کمترین کارایی را ندارند. بنابراین قضاوت راجع به دستاورد این نهضت باید در چنین فضایی یعنی با شناخت و ارزیابی جایگاه اعضا در نظام بینالملل، روابط بینالملل و عضویتشان در نهادهای موازی و همزمان درنظر گرفته شود. به همین جهت بیشتر یک پلت فرم و خاستگاهی برای نوعی هماهنگی در روابط بینالملل است.
من تأکید میکنم اگر الزام آور نیست لزوماً بهمعنای بیارزش بودن نیست. خیلی اوقات با همین تعاملهای دو جانبه و چندجانبه اعضا بالاخره هماهنگیهایی صورت میگیرد و این نوع هماهنگیها در سطح بینالمللی متعارف است. یعنی حتماً همه تصمیمات نباید به مرحله الزام آور و تعهدات قطعی برسد تا مؤثر واقع شود بنابراین برای هماهنگیهایی که در جهت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی صورت میگیرد خالی از فایده نیست. موضوعاتی که این هماهنگیها در قالب نهضت و قالب سازمان ملل و گروه 77دارند ، بالاخره یک جبهه مشخصی را با منافع و اولویتهای معین ترسیم کرده و توانسته خودش را تثبیت کند. بیشتر از این نمیتوان انتظار داشت، باید انتظارمان تعدیل شود. نه باید خیلی آرمانی نگاه کنیم و نه قضاوت بیاثری داشته باشیم.